ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
دیشب هوا رعد و برقی بود و پوریا با صدای اولین رعد و برق از خواب پرید. بابایی بغلش کرد و اوونو آورد پیش من. تمام شب طفلی دستهای منو رها نکرد. و من از این امنیتی که در کنار ما احساس می کرد خوشحال و سر مست. والبته کمی دلتنگ... هر شب قبل از خواب دعا می کنم حریم امن خانوادم بهم بخوره و هیچ چیز بهش آسیب نرسونه .این روزها واسه رسیدن به این حس امنیت چقدر دلتنگم.
یه عکس بگذارید آقا پوریای گل رو بینیم
حتما می زارم