روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

تولد ۳۱ سالگی

گاهی تو شاد ترین لحظات زندگی‌. نبود کسی که وقتی  از حضورش قلبت  لبریز بود از شادی.تمام شادی های دنیا به همراه خنده های گل پسر هم جمع شن نمی تونن کمی تلخی این اندوه رو از ذهنت پاک کنن. یادمه سال گذشته با یه جعبه بزرگ  کیک  اومده بودی خونمون و من هی ماچت می کردم که چطور شد یادت مونده.... هیچ وقت فکر نمی کردم سال بعد مادر با چشمای پر از اشک کادو به دست.  زنگ خونمو بزنه و نبود تو در کنارش   اینقدر آزار دهنده باشه .   یادت همیشه سبز بابایی


دیشب همه جمع بودن .محفلی شده بود برای خودش. پوریا اینقدر خوشحال بود که نگو. هی می   د وئید اینور و اوونور. وقتی شمع ها رو روشن کردن تا فوت کنم. پوریا مجال نداد و سریع فوتش کرد. خوب اینم از مزایای مادریه ....
نظرات 2 + ارسال نظر
مریم مامان ماهان دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:19 ق.ظ http://www.mahanema.blogsky.com

تولد تولد تولدت مبارررررررک
مامان مهتاب تولدت با بهترین آررررزززززووووو ها مبارک

نازنین سه‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:53 ب.ظ http://www.arian-man.blogfa.com

آخی...چه احساسات قشنگی...
الان مامانت نشسته جلوم داره شام می خوره...کنار پسرش
جاش خیلی خالیه
دیروز پوریا هی می گفت آجیش...اولش فک کردیم داره می گه عزیز...
اما بعد عزیزش زبونشو فهمید...فهمید که داره دنبال آتیش میگرده!
فعلا بای...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد