روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

مسافر من

آقای همسر دیشب رفت . مثل همیشه با چشمهایی که لبریز بود . گل پسر هم به شیوه خودش ( با بد اخلاقی و پرت کردن اسباب بازیهاش) باباش رو بدرقه کرد... ولی من پر از حس های متناقضم... گاهی از خودم می ترسم که چطور مردی که این طور خانوادش رو دوست داره و برای ما حاضره هر کاری کنه  گاهی از بودنش نفسم تنگ می شه..ازدواج ما از روی عشق نبود ولی من خیلی امیدوار بودم عاشق باشم ، ولی خوب نشد.... الان گاهی به خودم می گم اگه برگردم عقب باز همون تصمیم رو می گیرم و باهاش ازدواج می کنم!!! نمی دونم .... یک روز می نویسم از هر چی که بهش فکر می کنم..

پی نوشت:

خدایا پشت و پناه همه مسافرها باش و چشمهایی که منتظرشون رو هیچوقت گریان نکن 

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سیتاک سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ق.ظ http://sitaak.blogsky.com/

خوشا عاشق شدن اما جدایی ... خوشا عشق و نوای بی نوایی ...
باور کنید که اگر عاشق هم بودید زندگی بهتر از این نمی شد .
چه بسیار عشق هایی که بعد از چندی به نفرت تبدیل شد .
اما چقدر خوب است که قدر در کنار هم بودن را بدانیم که خدا را شکر شما می دانید ... موفق باشید. سفرشان بی خطر .

ممنون دوست من

مهراوه سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:09 ب.ظ

آمین...
با سیتاک موافقم! منو ببین!!!!!!!

جنس مونث سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:08 ب.ظ http://zandegieshirinman.blogsky.com

سلام مهتاب جان
میگذره و مطمئن باش سال هایی میاد که به همین روزات قبطه میخوری گلم
منم از این دوران داشتم
نمیدونم چند سالی هست زندگی مشترک داری ولی بدون سال های ۱۰ به بعد زندگی مشترکت میشه سراشیبی و کمتر مشکلات داری .

ممنونم که بهم امید میدی

اندر احوالات ... دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ق.ظ http://nasim30.blogfa.com

حتما بنویس
این سوال رو دوست دارم از همه خانمها و آقایون متاهل بپرسم

همین تصمیم هم دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد