روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

لپ تاپ

خان داداش ما از اون نازنین هایی هستن که خدا باید خیلی خاطر یه خونواده رو بخواد و همچین عزیزی رو نصیبش کنه... و تو زندگی ما دیدن لطف خدا کار خیلی سختی نیست... داشتم می گفتم این خان داداش ما از زمانی که یه نوجون بودن همراه و همدل کل اعضاء خوانواده بودن و همچنان هستن که همینجا جا داره از همسر عزیزشون هم تشکر بشه.. ایشون آنچنان مرکز ثقل خونواده هستن که هر کی بخواد وسیله ای بخره . ازدواج کنه و یا هر کار دیگه ای بر خودش واجب می دونه که نظر ایشون رو حداقل بپرسه اگه قبول کنی که هیچ اگه هم نکنی و راه خودتو بری همیشه ته دلت خالیه که نکنه اشتباه کرده باشی و می شه گفت با این همه خوبی به صورت کلی خانواده به دو شق تقسیم شد دسته اول افرادی که همش دنبال رقابت نامحسوس با ایشون هستن تا گوی محبوبیت رو تو آسمان از آن خود کنن دسته دوم علی بی غمهایی که اوصولا وا دادن چون می گن خوب فلانی هست که این کارو انجام بده... نقل گفتن این محسنات و معایب نقش خوان داداش در زندگی این بود که بعد از فوت پدر عزیز ما مبلغی پول از حساب پدر به مادر ما منتقل شد که به شکل صندوقی درآمد برای دادن وام قرض الحسنه به فرزندان آن مرحوم در مواقع بحرانی...در زندگی ما یعنی من و آقای همسر که بحران مالی از ابتدا دامن گیر بوده البته نه به لحاظ وجودی بلکه بخاطر حس عدم اطمینان از شغل همسر و داشتن مبالغی کلان بدهی به بانکهای مختلف و البته خان داداش جان .در این وانفسای گفتن ال اتش (نمی دونم درست نوشتم یا نه) هر روزه همسر جان و این فکر که این مرد نگون بخت به خاطر خانه ای که به نام من است این گونه دربه در شده گفتیم از این صندوق مبلغی رو ودیعه گرفته و برای آقای همسر به مناسبت تولدش و کاهش افسردیگهایش بخاطر دوری از گل روی ما لپ تابی مهیا کنیم... ۲ روز پیش به مادر بعد از کلی مقدمه چینی هدف کثیف خود را برای این یه هفته پاچه خواری اعلام نمودیم و مادر با بیان اینکه تمام این پول دست خان داداش است ما رو به خزانه دارشان عودت دادن... وقتی با ایشان هم رایزنی کردیم مشخص شد ایشان تمام آن مبلغ رو صرف خرید سکه در دوران ارزانی نموده اند تا ارزش مال پدری برای خانواده حفظ شود که خدا خیرشان دهد.. تا دیروز که من کلا فکر همچین ریخت پاش برای آقای همسر را با این توجیه که اصلا چه معنی می ده این کاراها از سر بیرون کرده بودم که خان داداش زنگ زدن که در مغازه لپ تاپ فروشی هستن و از ما مشخصات می خواستن هر چی ما عشوه شتری اومدیم که نه نخریها چرا تو از جیب بخری برای ما و ما می خواستیم به مادر ماهی ۱۰۰ تومان بدهیم و به تو به اندازه کافی بدهکاریم نشد که نشد و ایشان لطف فرمودن و از جیب یک عدد لپ تاپ فرد علاء برای شادی دل ما خریداری نمودن  و ما بعد از کلی تشکر قول دادیم این بدهی را حداکثر تا ماه آینده تسویه کنیم و ایشان مثل همیشه با گفتن هر وقت داشتی بده ما رو باز خجالت زده کردن..این بود ماجرای کادوی تولد آقای همسر که همگان یاری کردن تا ایشون لپ تاپ دار شن 

----------------------------------------------------------------------- 

پی نوشت: 

خدایا به کسایی که تو فکر شادی دل دیگران هستن و با دلسوزی و محبت تمام بارها رو به دوش می کشن دل شاد.. تن سالم.. و عاقبت بخیری عطا کن

نظرات 7 + ارسال نظر
مریم مامان ماهان دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:42 ق.ظ http://mahanema.blogsky.com

هورااااااا لپ تاپ مبارکشون باشه آفرین به شما که به فکر همسری هستی.
دست خان داداش هم درد نکنه بخاطر لطفش

خلاصه همگان یار کردن دیگه ...ممنون عزیزم

jOo JoO دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ب.ظ http://man0khodam.blogfa.com


دچار فوران احساسات شدم!!

مهراوه دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:19 ب.ظ

هوراااااااااااااااااااااااا............
مبارکههههههههههههههه
دست داداشی درد نکنه.
بیا از این هفته شب های تعطیل به سبک و سیاق دوران تجرد بچه هامونو بخوابونیم و تا صبببببببب با هم چتتتتتتت کنیم و به درز دیوار بخندیم. خیلی خیلی دلم تنگ شده...........

آره عین من

مهراوه دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:21 ب.ظ

راستی این وسط مسطا این حرفای بو دار چی بود زدی؟
کی داره رقابت میکنه؟
کی علی بی غمه و وا داده؟
می بینم داری اغتشاش میکنی...
حرفای بو دار میزنی؟

jOo JoO دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:25 ب.ظ http://man0khodam.blogfa.com

اگر می شه...
زحمت نیست..
دوست داشتی...
اشکال نداشت...
خسته نمی شی...
عشقت کشید...
فاز گرفتی...
به یاد فقیر فقرا افتادی...
داشتی از اون بغل مغلا رد می شدی...
چشت به ما خورد...
منو اد کن:دی

اااا تو که اد من هستی جیگر طلا

مهسا دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:10 ب.ظ http://vibre4sky.blogsky.com

عزیزم مبارک باشهههههه!!!!
شما هم عین منی... من از سوم دبستان تواین فکرم که چرا خوانواده رو خانواده مینویسن بارها هم سر این لغت دیکته نوزده شدم :)
خدا برادرتونم براتون نگه دارن

خدا شما و خانواده تونو هم سلامت نگه داره.... غلط املایی هم دیگه شرمنده . ممنون از تذکرت

اندر احوالات ... یکشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ق.ظ http://nasim30.blogfa.com

وای چه برادر مهربونی خدا حفظش کنه
و تو چه خوب قدر مهربونی آدمها رو می دونی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد