روزانه های یک مادر

روزهای مادری

روزانه های یک مادر

روزهای مادری

گل پسر نوشت

گل پسر با خواهش و التماس صبگاهی ازم می خواد که مهد نره و پیش عزیز جون بمونه من و عزیز  هم می پذیریم ... از اداره می رم خونه از ش می پرسم پسر خوبی بودی؟؟ عزیز و که اذیت نکردی؟ می گه نه مامانی دوستای عزیز با من دوست بودن همش به من می خندیدن!!!! 

پی نوشت: مادر امسال توی منزلش ختم قرآن برگزار کرده... توی روز مذکور گل پسر بلایی سر جمع خانم های قرآن خون آورد که بندگان خدا به نقل از گل پسر همش می خندیدن... خوب اینم یه جور ثوابه...

نظرات 3 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:26 ب.ظ http://vibre4sky.blogsky.com

ای جونمممم...
چه عسلیه این گل پسر :*

مریم مامان ماهان شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ق.ظ http://mahanema.blogsky.com

اندر احوالات ... شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:41 ب.ظ http://andarahvalat30.blogfa.com

ای جانم
نازی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد